عیدتون مبارک نفسای من
روز آخر دانشگاه بود( 27 اسفند) بابا جون حالش بد میشه و عمو رضا میرسونتش خونه .ما خونه پدرجون بودیم وقتی فهمیدم که بابا جون چندساعتی بود که تو خونه تنها بود.زود رفتم دنبالش و بردمش درمانگاه سرگیجه شدید داشت و گلاب به روتون...چون سرمانخورده بود دکتر نگران شد براش سیتی اسکن نوشت و سرم و دارو.از شانس بد ما تعطیلات بود و دیگه متخصصی نبود تا جواب سیتی اسکن رو ببینه.خیلی روزهای سختی بود و همه نگران بابا جون بودن.پدری اینا رفتن ویلا و ما نتونستیم.دائی جون عباس نرفت موند تا وقتی بابا بهتر شد باهم بریم.بالاخره تخت پارکتون رو جمع کردیم و اتاقتون رو با تخت و کمد جدیدتون که تم بادکنک بود چیدیم.خداروشکر 5 فروردین بود که بابا جون کاملا خوب شد و شبونه رفتیم شمال.هواش خیلی سردتر از تهران بود و شما یه کوچولو سرماخوردین.خیلی بهتون خوش گذشت چون هرروز توی باغ یا بالکن یا کنار رودخونه بودین.یه روز دوست جونای دائی اکبر اومدن کلبه عشق دائی جون ما هم رفتیم.یه شب خونه دائی نصرالله و فرداش ویلای دائی ارسطو بودیم همه فامیل اومده بودن.یه روز هم با دائی جون اکبر سوار کالسکه کردیمتون و پیاده رفتیم ساحل.یه روز هم بردیمتون استخر لاهیجان و براتون Angry birds بادی و کلاه قرمزی خریدیم.پولشم به دائی جون ندادیم راستی دائی جونی عیدی براتون یه تاب خیلی خوشل خرید که خیلی دوسش دارین.رایان جون!! مامانی!!خودم دائی جونو کشتم بابت رنگ تابتون گفت هرچی گشته رنگ اسپرت پیدا نکرده اروا عمش .مادرجونی هم دمپایی و یه عالمه لباس براتون گرفت وای که چقدر بهتون میاد دستش درد نکنه.12فروردین با دائی جونا و خاله طلا رفتیم جنگل روبروی پل چوبی کیاشهر.خیلی زیاد خوش گذشت حسابی ترکوندیم.برگشتنی دائی جون برام یه گلدون گل قرمز و خشنگ خرید و شمشاد برای ورودی ویلا.15 فروردین برگشتیم ولی خیلی گرم و شلوغ بود حسابی اذیت شدیم 8 ساعت توراه بودیم